از صفت تواضع و فروتنی صحبت میکردیم. در مقاله قبلی گفتیم که داشتن غرور و ناآگاهی از وضعیتمان، چطور باعث آبروریزی بیشتر میشود. اعتماد دیگران از ما سلب شده و منجر به بروز مشکلاتی در مسیر موفقیت ما میشود. در این مقاله میخواهیم در مورد ریشههای تکبر و غرور و نحوه ایجاد تواضع در خود صحبت کنیم چرا که بیشک هیچ یک از ما قصد نداریم مواهب و مزایای این صفت مثبت را از دست بدهیم.
همه انسانها در اینکه «یکی از بزرگترین ضعفهای انسانی، غرور و تکبر است» با هم توافق دارند و این موضوع جالبی است که قریب به اتفاق اندیشمندان، سیاستمداران، دانشمندان، ادیان و فرستادگان الهی و خلاصه همه کسانی که با علوم انسانی به نوعی سر و کار دارند آن را مورد تاکید قرار دادهاند چرا که ریشه پنهان بسیاری از زیانها و زشتیها و عامل موثری در انحطاط جوامع بشری است. انسان مغرور فکر میکند که از همه برتر است و به خاطر این برتری، مستحق همه مواهب و نعمات عالم. اگر حقی وجود دارد متعلق به اوست نه به دیگران. اگر قانونی در جامعه حکمفرماست، او از آن مستثنی است. اگر باید برای عملی جوابگو باشد خود را مستحق بخشش و چشمپوشی میداند. اگر باید نوبتی رعایت شود، شامل او نمیشود چون کارش مهمتر است و فرصتی برای صبر کردن ندارد! این طرز فکر خلاف آن چیزی است که تمدن یا انسان متمدن باید از آن برخوردار باشد[1].
غرور با وجود (سرشت) انسان درآمیخته است و لحظهبهلحظه از درون به او ضربه میزند یا اگر بخواهیم نزدیکتر به واقعیت صحبت کنیم درون انسان را به انواع سموم ضعیفکننده و کشنده آغشته میکند. غرور هزاران چهره دارد برای اینکه در پس آنها موذیانه پنهان شود تا بتواند شخص را فریب دهد و نگذارد رد پای ناکامیها و نافرجامیهای ناشی از او را، در زندگیاش دنبال کند. این خصم دیرینه بشریت، زیرکانه با کمک همدستهایش شخص را وامیدارد تا در خارج از خود به دنبال «مقصر» بگردد چرا که به خوبی میداند با پیدا شدن مقصر، شخص به لحاظ روانی آرام میشود و احساس گناهش از بین میرود، پس دست از جستوجو و کاوش خواهد کشید لذا به این ترتیب و به قول معروف دست او هرگز رو نخواهد شد. به همین دلیل شخص از این عامل مخرب «درونی» غافل میشود و عوامل «بیرونی» از جمله، بیعدالتی و ظلم زمانه و مردم بیمهر را مقصر میپندارد و لاجرم قدمبهقدم از یافتن ریشه موضوع دورتر میشود.
اکثر مردم تصور میکنند که معنی غرور مترادف با تکبر و خودبینی است. البته این درست است اما غرور در فرهنگ لغات معانی دیگری هم دارد از جمله: مکر، فریب و فریبخوردگی.
در مطالعاتم به جمله جالبی برخورد کردم: «منظور از غرور، نظر برتر و مبالغهآمیزی است که شخص نسبت به ارزش خود دارد. منشا آن جهل است. آدم مغرور عیوب خود را نمیبیند و صفاتی به خود نسبت میدهد که یا فاقد آنهاست یا آن صفات فاقد ارزش واقعی هستند.»
پس اگر به دنبال منشا غرور میگردیم و میخواهیم این بیماری را ریشهیابی و درمان کنیم، باید فکری به حال جهل و نادانیمان بکنیم. اما نادانی نسبت به چه چیز؟ نسبت به خودمان، ویژگیها و تواناییهای واقعیمان، ناتوانیهایمان، خوبیهایمان، بدیهایمان، نقاط ضعف و قوتمان و... در یک کلام خود را فریب ندهیم و با خود صادق باشیم و البته کمی هم نامهربان و منتقد تا خود را همانطور که واقعا هستیم ببینیم. به عبارتی از «وضعیت» خود آگاه باشیم؛ همانگونه که هست و نه آنطور که تصور میکنیم.
به نظر کار آسانی نمیآید.
تاثیر تواضع در موفقیت چیست؟
اگر خاطرتان باشد صحبت از جلب اعتماد کردیم که از هر تبلیغی برای کسب اعتبار و موفقیت مؤثرتر است. دنیا بر روی اعتبارات میچرخد. اگر کسی آبرو و اعتباری در کسب و کار و روابط اجتماعی و... دارد این کار را با تبلیغات و جلب نظر اطرافیان و چسباندن صفات مثبت به خود، به دست نیاورده است. گرچه این روشها میتوانند چند صباحی افراد زودباور و سادهاندیش را به دور او جمع کنند ولی دیری نخواهد پایید که ماهیت واقعی وجودش نمایان میشود. ولی اگر تبلیغات بر پایه واقعیت و تلاش درونی و بیرونی در جهت رعایت اصولی که منجر به کسب اعتماد واقعی میشود استوار باشد موفقیتی چشمگیر را در پی خواهد داشت وگرنه تلاشی است نافرجام و هزینهای است بینتیجه. پس اگر شخص عاقل و صادق باشد و بیرحمانه و بدون اغماض به تحلیل رفتار و اندیشههای خود بپردازد واقعیت را همچون گوهری دردانه و گرانبها درخواهد یافت، و اگر درصدد اصلاح و مبازره برآید قطعا در پی آن کسب موفقیت است، موفقیتی باارزش و ماندگار. والا تا ابد ناکام و سردرگم، مانند کبک سر به زیر برف فرو برده، باقی خواهد ماند.
بد نیست به معنای «تواضع» نگاهی بیندازیم. لغتنامه دهخدا مینویسد تواضع یعنی «وضیع شدن، فروتنی نمودن، افتادگی، ضد تکبر». ریشه کلمه هم «وضع» است به معنای (حالت، وضعیت و هیئت عارض بر چیزی).
با توجه به معانی این دو کلمه میتوان از منظر دیگری به این صفت نگاه کرد که شاید دید انسان را نسبت به تواضع تغییر دهد.
یکی از روشهای بررسی صفات، سعی در شناختن صفت متضاد آنهاست. تکبر، ضد تواضع است. گفتیم که انسان همیشه مغرور است و غرور هم همواره دوست وفادار (فرزند خلف) جهل و نادانی است. پس بهتر است در ابتدا سعی کنیم غرور را که چون افعی خطرناکی در درون ما چمباتمه زده کمی مهار کنیم تا فرصتی هرچند اندک برای ایجاد تغییرات در درونمان مهیا شود. آنگاه از این فرصت استفاده کرده برای کاهش نادانی و جهلمان چارهای بیندیشیم.
از روشهای موثر در مهار غرور و ایجاد تواضع؛ «رعایت ادب و احترام» نسبت به اطرافیان است. این کار انسان را مجبور میکند که خود را از بالای عرش کمی پایینتر بیاورد و در ارتباط با دیگران تفاخر نکند. این کار خودبهخود او را مقید به قیدی میکند که به یمن آن میتواند افسار غرور را راحتتر به دست بگیرد و به جهت صحیح هدایت کند یعنی «حفظ شخصیت» که از صفات مثبت و کارآمد است. وقتی سعی کنیم ولو در ظاهر هم که شده ادب و احترام را رعایت کنیم شاید بتوانیم به خود فرصتی بدهیم تا بدون فریب دادن خود، واقعیت را همانطور که هست ببینیم. بنابراین به «وضعیت» خود نگاهی بیندازیم و آن را واقعبینانه بررسی کنیم. اولین و سادهترین تمرین «اول سلام بودن» است برای این کار باید افکار بسیار آشنایی را از خود دور کنیم از جمله: من از او بزرگترم، تحصیلات من بیشتر است، من رییسم، احترام من بر او واجب است و... پیشنهاد میکنم یک روز این را به عنوان کار عملی امتحان کنید یعنی سعی کنید در هر حال و در مقابل هر کس «اول سلام» باشید آنگاه کمی با قیافه غرورتان رودررو خواهید شد.
به مثالهای زیر توجه کنید:
- کارمندی مورد انتقاد کارفرما قرار میگیرد زیرا وظیفهاش را به درستی انجام نداده است. او که به دلایل خود ساخته ناشی از فریبِ غرور، خود را از همه نظر بیعیب و البته همطراز کارفرما میداند، اوقاتش تلخ میشود و با خود میگوید: «او چه کاره است که به من میگوید این کار را بکن؟ اصلا کی گفته که او از من انتقاد کند؟ من به کار خودم وارد هستم و بهتر میدانم چگونه کار کنم.»
اگر این کارمند بر حسب وظیفه سعی بر رعایت ادب بکند و به طور ظاهری هم که شده به کارفرمایش پاسخی محترمانه بدهد، در حقیقت با مهار غرور، به خودش فرصتی داده تا واقعیت امر را همانطور که هست ببیند، نه آن طور که غرورش به او القا میکند. «سعی در رفع نادانی از وضعیت خود».
واقعیت امر در این شرایط چیست؟
«معلوم است که او باید تعیین کند که من چطور کار کنم، به هر حال او بیشتر و بهتر از من به اوضاع سازمان اشراف دارد و قطعا جوانبی را میبیند که از دید من پنهان است، از طرفی من در استخدام او هستم و وظیفه من انجام کاری است که او به من محول میکند. باید طوری کار کنم که او میخواهد، والا حقوقی در کار نیست!»
رعایت ادب و احترام مجالی برای تفکر بیشتر و بهتر در اختیار شخص میگذارد که ضمن حفظ شخصیتش، بتواند واقعیتها را روشن و منصفانه و به درستی ببیند و خود را با افکار غرورآمیز نفریبد.
- در همان اداره کارفرما، از این موقعیت خود سوءاستفاده میکند و از کارمند کارهای خارج از حیطه وظایفش میخواهد و با او رفتاری در شان یک کارمند ندارد. کارمند که به شخصیتش بیاحترامی شده، به عنوان یک واکنش تدافعی، از انجام این کارها سر باز میزند. بنابراین کارفرما ناراضی و متوقع است.
واقعیت امر در این شرایط چیست؟
«درست است که من رییس او هستم اما او فقط در محیط کار، کارمند من است نه از نظر روابط انسانی! پس حق ندارم به او بیاحترامی کنم و از او کاری خارج از این حیطه بخواهم.»
و باز، رعایت ادب و احترام با مهار غرور، این فرصت را به او میدهد که این واقعیت را ببیند. «وقوف به وضعیت واقعی خود». پس ادب و احترام گذشته از اثرات بسیار ارزشمند و مثبتی که دارند میتوانند تکنیکی برای ایجاد فرصت در مقابل حملههای غرور باشند و ما را در مقابل این حریف پنهان و بیرحم کمی محافظت کنند.
شخصی را میشناسم که دایم در حال برنامهریزی برای کارهای متفرقه است و همواره به امید موفقیت از این شاخه به آن شاخه میپرد و تاکنون در هیچ یک از کارهایش موفق نبوده و به نتیجه دلخواهش نرسیده است. از نظر افراد واقعبین، او مهمترین عامل موفقیت را در خود ندارد؛ یعنی «آگاهی واقعبینانه از وضعیت خود». او هنوز نفهمیده است که ضعف کار او نداشتن «پشتکار و اراده» است و نه شغل نامناسب. با کار تفننی برخورد میکند و جدیتی برای انجام مسوولیتهایش ندارد. چون خیال میکند موفقیت را میآورند و دو دستی به او که از بقیه مستحقتر و شایستهتر است تقدیم میکنند! به دلیل فریب غرور، متوجه این حقیقت نمیشود که؛ برای موفق شدن باید بیوقفه تلاش کرد و از خیلی لذتها گذشت و واقعیت این است که او فاقد این صفات و مشخصات است لذا خیلی بدیهی است که او مستحق موفقیت و ترفیع نیست. متاسفانه همه این موضوع را میدانند به جز خودش. جالب اینجاست که کارهایی را انتخاب میکند که از نظر افرادی که او را به خوبی میشناسند، پرواضح است که از عهدهشان برنخواهد آمد! واقعا عجیب است که دیگران ما را بهتر از خودمان میشناسند، البته حتما حالا متوجه شدهاید که علتش این است که دیگران بیشتر به درون ما توجه دارند تا خودمان، چرا که سم این مار افعی یعنی غرور ما را نسبت به خودمان کاملا کور و نابینا و ناشنوا و در یک کلام فلج کرده است!
این عدم تواضع، یا بهتر بگوییم داشتن غرور و خودفریبی موجب رفتارهای دیگری نیز در او شده است. او چون از وضع خود و جایگاه واقعیاش بیخبر است و خود را بالاتر از آنچه که هست میپندارد، با افرادی که برای کارشان زحمت میکشند رفتار متکبرانهای دارد و به آنها فخر میفروشد. چگونه؟ هر بار که میخواهد (به دلیل عدم موفقیت) کارش را عوض کند، به قالب همان گربه معروف درمیآید که دستش به گوشت نمیرسد: «این کار از اول هم به درد من نمیخورد، این مدتی هم که صبر کردم برای این بود که شاید بتوانم رویهشان را اصلاح کنم»، «چی فکر کردهاند؟ یعنی من خودم را همسطح آنها پایین بیاورم؟»، «محیط بیکلاس و همکاران بیفرهنگ را نمیتوانم تحمل کنم، دست خودم که نیست» و...
خلاصه اینکه این دوست عزیز ما نه تنها از وضع بسیار متوسط خود آگاه نیست بلکه خود را بالاتر از افراد مترقی میداند و از هیچ حربهای برای تحقیر دیگران و تفاخر به آنها و به نوعی تولید جو نامطلوب برای افراد موفق، دریغ نمیکند.
حالا این فرد را این طور در نظر بگیریم که هر آنچه از او ذکر کردیم برعکس باشد. یعنی او بداند که نقص کارش در کجاست و به جای غفلت، به رفع آن بپردازد. آن وقت است که در اولین تلاش برای آگاهی، به ضعف اصلی برمیخورد و در نتیجه شروع میکند به تمرین پشتکار و رفع نقص کار «خودش». واقعبینانه که نگاه کند، در این راه متوجه عدم توانایی خود خواهد شد و نیاز به کمک و مشاوره را در خود احساس خواهد کرد. لاجرم از دایره افکار خود بیرون آمده و به اجبار به دنبال الگوی مناسب خواهد گشت و الگو هم مسلما همان افراد موفقی خواهند بود که در اطراف او هستند. مجبور میشود با آنها به مشاوره بپردازد تا از آنها یاد بگیرد. در نهایت، ناگزیر، از مرتبه عزت ملوکانه به زیر خواهد آمد و هرگز نخواهد توانست همان رفتار تحقیرآمیز گذشته را لااقل با همین افراد تکرار کند. زیرا حالا خودش هم قبول دارد که در مقایسه با آنها انگار که هیچ چیز نمیداند!
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
روشها و تکنیکهای متعددی برای مبارزه با غرور مطرح است که متاسفانه در اینجا مجالی برای طرح همه آنها نیست. انشاا... در مقالات بعدی سعی خواهم کرد شما را با تکنیکهای بیشتری آشنا کنم. اما توجه عملی به یک نکته میتواند بسیار راهگشا باشد. اینکه هر انسانی که جویای موفقیت است، علاوه بر تلاش در جهت هر موفقیت خاص و فراهم آوردن ملزومات منحصربهفرد آن، باید همواره بکوشد تا اخلاقیات را در خود پرورش دهد و از این کار گریزی نیست زیرا موفقیت بدون اخلاقیات، سستپایه و موقت و خالی از رضایتمندی عمیق درونی است. این روند هم هرگز بدون توفیق الهی میسر نخواهد بود.
:: موضوعات مرتبط:
موفقیت ,
,